همسران خسته

کو همایی

ادبی - سیاسی- اجتماعی

همسران خسته

 

مرد گفت " از دست تو خسته ام ، عوضی " 

زن گفت " من هم همینطور"

مرد به فکر نوشتن داستانی افتاد با عنوان

" همسران خسته "

او در پایان داستان، سانحه ای آفرید که طی آن خود و همسرش دچار فراموشی شدند.

زن داستان را خواند و گفت " داستانت پایان زیبایی دارد."

مرد لبخندی زد و گفت "  و این پایان ، می تواند شروع خوبی برای ما باشد"

 

 

 

"مرد گفت دلم برایت تنگ شده عوضی"

" زن گفت منهم عوضی ، عوضی ، عوضی"

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در  چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,ساعت 12:35  توسط جمشید